می خواهم بنویسم که زندگی زیباست اما کو چشمی که زیبایی را ببیند
ای وای بغضی گلویم را می فشارد وصدای ناله در هنجره ام خاموش می شود.
می خواهم فردایم را در تصویر زندگی خویش تماشا کنم
ولی نقطه ای سیاه جلوی چشمهایم را می گیرد واز آینده
تنها مرگ را می بینم که منتظر من است
دوست دارم بعد از مرگ خود بدانم چه کسی
اولین قطره اشک را برروی مزارم می ریزد...
حواست باشه به خاطر گذشته ی تخمی نرینی تو آیندت ! گذشته هر چی بود بود ، به فکر حال و آینده ت باش
دعا میکنم هیچوقت غمگین نباشی
سلام دوست من. واقعا زندگی برات جز رنج چیزی نداشته .جمله های آخری دوباره اشک رو در چشمام حلقه زد. امیدوارم روزهای خوبی در پیش روت داشته باشی.